برداشتن نقاب ها و رسیدن به خود واقعی، اولین قدم برای پی بردن به ارزش درون!

برداشتن نقاب ها و رسیدن به خود واقعی، اولین قدم برای پی بردن به ارزش درون!

اگر مقاله های قبلی فرافکر را خوانده باشد، حتما به اهمیت احساس ارزشمندی پی برده اید.
بعد از اینکه متوجه اهمیت پی بردن به ارزش درونی خود شدید،
وقت آن است که برای رسیدن به ارزشمندی و اقتدار درونی تان اقدام کنید.
اولین قدم برای پی بردن به ارزش واقعی خود، برداشتن نقاب ها و آشتی با کودک درون است.
در این مطلب، باهم درباره نقاب ها بیشتر یاد می گیریم. با ما در مسیر خوشبختی و رسیدن به ارزشمندی همراه باشید.

آنچه در این مقاله می خوانید:

 پی بردن به ارزش درون

برای پی بردن به ارزش درون، رسیدن به ارزشمندی و ایجاد تغییر، اولین قدم برداشتن نقاب هاست.
یعنی نقاب ها را کنار بگذاریم تا به خود واقعی مان نزدیک تر شویم.

مثال

فرض کنید من در دوران کودکی، بچه ی خیلی آرامی بوده ام. اما مشاهده کردم که خواهر یا برادرم که شیطنت می کنند و همه به آنها توجه می کنند و می خندند.
در واقع گویی به خاطر این کارشان تشویق می شوند. من هم کم کم به این نتیجه رسیدم که باید کاری کنم.
پس تصمیم گرفتم که نقاب «بچه ی شیطون» را بزنم. چرا؟ چون ظاهراً نقاب خوبی است و دارد پاداش می گیرد.

یا برعکس، فرض کنید من بچه ی شلوغ و پر سر و صدایی بوده ام ولی برادرم یک پسر آرام و باوقار بوده که همه او را دوست داشتند.
من هم به تدریج این گونه متوجه شدم که گویی رمز موفقیت این است که من هم آرام و متین رفتار کنم.
من متوجه ارزش درون خودم نیست و به همین خاطر با این که بچه ی شیطونی بودم، نقاب یک بچه ی آرام و بی سروصدا را زدم.

رسیدن به ارزش درون و برداشتن نقاب ها

در نهایت در بزرگسالی تبدیل به آدمی می شوم که جلوی بقیه نقاب بر صورت دارم. شاید شما فکر کنید چه آدم خوبی! اما من از درون آرامش ندارم و خوشحال نیستم. چرا؟ چون خودم نیستم! چون نقاب دارم.

 نقاب ، ناآرامی و رسیدن به آرامش

من برای اینکه آرامش بیشتری داشته باشم، چه کاری انجام می دهم؟
خیلی از ما آدم ها شغل هایی را انتخاب می کنیم که متناسب با نقاب ما هستند، نه خود واقعی ما!
تا این شغل به نقاب ما کمک کند و بتوانیم آرامشی موقتی و یا حتی کاذب را تجربه کنیم.

مثال

به عنوان مثال، اگر من بازیگر شوم، نمی توانم نقاب همیشه متین بودن را بزنم. بلکه من باید مدیر یک شرکت باشم تا با نقابم هماهنگ شوم.
پس تمام تلاشم را می کنم تا به این شغل و جایگاه برسم. اما بعد از اینکه شدم مدیر یک شرکت، رفتارهای من مطابق خود واقعی و واقعیت درون من است.
به خاطر همین کسانی که با من به عنوان یک مدیر معاشرت می کنند، فکر می کنند شایسته ی این جایگاه نیستم و رفتارم مناسب نیست.

چطور بفهمیم چیزی که الان هستیم، خود واقعی ماست یا صرفاً یک نقاب؟

می توانید پاسخ این پرسش را از شدت وابستگی به این آدمی که هستید، متوجه شوید.
اگر خیلی به چیزی که هستید، چسبیده اید و مثلاً ادای آدم های باحال را در می آورید، یا هر نقاب دیگری، و اگر روزی این نقاب نباشد، حالتان بد می شود، بدانید که این حتماً نقاب شما است. پس خود واقعی شما طور دیگری است.

این ویدیو را ببینید: بدون نقاب چقدر با خودت راحتی؟ اصلاً چرا ما نقاب داریم؟

همان طور که در ابتدا هم گفتیم، اگر می خواهید که به ارزش درونی خودتان برسید، باید این نقاب ها را بردارید!
برداشتن نقاب به چه معناست؟
یعنی نمایان شدن کودک درون شما!
ولی مشکل اینجاست که کودک درون ما، خودش نمی خواهد که نمایان شود. چراکه ما از قضاوت شدن خود واقعی مان می ترسیم.

برای آشتی با کودک درونتان، می توانید به وویس های موجود در دوره تله های روابط عاطفی گوش دهید.

 آشتی با کودک درون و رسیدن به ارزش واقعی خود

در این بخش، به توضیحی مختصر از «نظریه ی تحلیل رفتار متقابل» اریک برن می پردازیم.
با خواندن این قسمت، هم مفهوم کودک درون را بهتر درک می کنید، هم می توانید کودک درون خود را بشناسید و می دانید که چطور باید با آن رفتار کنید.

نظریه تحلیل رفتار متقابل

اریک برن در این نظریه بیان می کند:

تغییرات افراد از حالتی به حالت دیگر، کاملاً از طریق تغییر طرز رفتار ظاهری آنها قابل مشاهده و فهم است. یعنی:
مثلاً یک نفر با رئیسش در محل کار، یک مدل صحبت می کند. با دوستش یک مدل دیگر حرف می زند و با فرزندش به محو متفاوتی صحبت می کند.
این ۳ حالت مختلف، در رفتار ظاهری او نمایان می شود. هر یک از ما در طول زندگی خود، هرروز با افراد مختلفی سروکار داریم و در برخورد با آنها حالت های مختلفی از خود را نشان می دهیم.

به طور کلی ما ۳ حالت داریم:

  • والد
  • بالغ
  • کودک

این سه حالت، دقیقاً از دوران کودکی و معمولاً پیش از ۷ سالگی، از طریق رفتار اطرافیان ما شکل می گیرند، به خصوص پدرومادر که بیشترین ارتباط را با ما دارند.

والد

والد، انبوهی از اتفاقات و پیام های کوتاهی است که از طریق پدر و مادر و نزدیکان، در ذهن کودک شکل می گیرد و به صورت یک حکم ۱۰۰% مطمئن ثبت می شود. این ها در اصل به همان باورهای عمیق ما تبدیل می شوند.

تعدادی از حکم های والد:

  • دختر خوب با پسرها بازی نمی کند!
  • پسر خوب پایش را جلوی پدرش دراز نمی کند!
  • بچه ای که دستش را دراز کند و شیرینی بردارد، بی ادب است!

و این حکم ها تعمیم پیدا می کنند و به بزرگسالی می رسند؛
یعنی مثلاً همان فردی که در کودکی دراز کردن پایش جلوی پدرش را بد می دانست، الان در بزرگسالی نمی تواند عادی جلوی رئیسش بایستد. حکم همان است ولی شکل ظاهری آن تغییر کرده است.

کودک یا کودک درون

تمام وقت هایی که در کودکی بازی می کردید و لذت می بردید. زمانهایی که به کشف کردن علاقه داشتید. وقتی با بچه های دیگر به جاهای مختلفی می رفتید. وقتی که می ترسیدید و وحشت می کردید. تمام اولین شور و شوق ها، قوه ی خلاقانه ی کودک، کنجکاوی ها و تمام احساس هایی که فرد در کودکی به دست آورده، جمع می شوند و کودک شخص را می سازند.

بالغ

نقش بالغ چیست؟ جمع آوری همه اطلاعات به صورت منطقی. یکی از مهم ترین کارهایی که بالغ انجام می دهد، این است که درست بودن حکم های والد را بررسی کند.
بالغ می گوید: آیا هنوز هم این حکم والد درست است که نباید پایم را جلوی پدرم دراز کنم؟ یا با توجه اطلاعاتی که من امروز دارم، این حکم دیگر درست نیست؟

هرچقدر بالغ شخص بزرگتر باشد، کنترلش روی والد و کودکش بیشتر است و تصمیم گیری های بهتری می کند؛ کسی که والدش بزرگ است، می داند چه زمانی باید حالت کودک باشد و چه زمانی والد و چه زمانی بالغ!

ولی فرض کنید یک نفر بالغش کوچک است. این شخص، مثلاً در یک جلسه مهم و رسمی، حالت کودک یک دفعه وسط بحث شروع می کند به غیررسمی صحبت کردن. یا وسط یک جمع دوستانه، شروع می کند به رسمی صحبت کردن و حکم های والد را بیان می کند.


سخن پایانی:

در این مطلب به اهمیت برداشتن نقاب ها پی بردیم و باهم آموختیم که چطور برای رسیدن به ارزش درونی خود، اولین قدم را برداریم.
فراموش نکنید که باید یادبگیرید چطور با کودک درون خود ارتباط برقرار کنید تا بتوانید طعم خوشبختی و آرامش را بچشید.

پیشنهادات ویژه برای این مقاله

دیدگاهتان را بنویسید