بعد از شکست عشقی چطور دوباره به رابطه اعتماد کنم؟
- مهر ۷, ۱۴۰۰
- زمان مطالعه: ۵ دقیقه
من بهش اعتماد کامل داشتم اما بعد از شکستن اون اعتماد؛ دیگه نمی تونم به کسی اعتماد کنم.
از ترس شکست عشقی دوباره؛ هر روز کلی فکر میکنم که به دیگران اعتماد کنم یا نه.
گاهی فکر می کنم دچار ترس از اعتماد شدهام.
دیگر نمیتوانم به کسی اعتماد کنم.
آیا بهخاطر همین اعتماد نکردن؛ تنها خواهم ماند؟
اعتماد چقدر مهم است؟ راهی هست که بشود آن را اندازهگیری کرد.
اگر شما هم درگیر این سوالات هستید؛ این مقاله کمک زیادی به شما خواهد کرد.
در این مقاله دلیل عدم اعتمادتان بعد از شکست عشقیتان را متوجه شده و سه تکنیک آسان و بسیار مهم برای اعتمادسازی درست را یاد خواهید گرفت.
آنچه در این مقاله خواهید خواند:
صبح به خرید رفتهاید میخواهید نان بخرید و نگاهی به نانوا میاندازید و نمیتوانید به او اعتماد کنید که نان سالمی به شما میدهد یا نه؛ به فروشگاه میروید نان بستهای را برمیدارید
اما باز احساس عدم اعتماد به بستهبندی و سلامت آن مانع از خریدن میشود. چه باید کرد؟ خودتان نان بپزید؟ چطور میتوانید نگاه متعجب دیگران را تحمل کنید؟ آیا قبول دارید که آنها هم به شما نتوانند اعتماد کنند؟
در محل کارتان؛ در روابطتان و در کل زندگیتان میتوانید این بیاعتمادی را تحمل کنید و بهسلامت زندگی کنید
اعتماد کردن یکروند طبیعی زندگی است. هر روز به صدها چیز و کس اعتماد میکنیم تا با شادی و آرامش بیشتری زندگی کینم. از اعتماد به جاذبه زمین تا اعتماد به معشوق همهوهمه به ما برای رشد فیزیکی و روحیمان کمک میکند.
اعتماد کردن برای بشر یک نیاز بقایی است یعنی برای بقای او بسیار لازم است.
چه اتفاقی باعث کمشدن اعتماد ما میشود؟
اتفاقاتی که اعتماد ما را میشکند؛ عامل اصلی کمشدن اعتماد است.
وقتی در خیابان راه میرویم و کیفمان توسط یک کیفقاپ سوار بر موتور زده میشود؛ جریان اعتماد ما به موتورسواران خدشهدار میشود.
از آن به بعد صدای موتور در خیابان؛ باعث میشود کیفمان را محکمتر در دستمان بگیریم و مسیرمان را عوض کنیم.
همه احساسات ناراحتکننده ازدستدادن کیفمان هم با همان شدت بیدار میشود. انگار همین امروز کیفمان را زدهاند. این اتفاق باعث شده:
از اعتماد کردن به راهرفتن امن در خیابان را از دست بدهیم.
هر جا موتور و موتورسواری را ببینم در بدنمان جریانی از ترس و ناراحتی را حس کنیم.
همین مراحل بعد از شکست عشقی هم پیش میاید. بعد از شکست عشقی به لحظاتی که به او اعتماد کردیم و حرفهایش را بدون تحقیق پذیرفتیم فکر میکنیم و از او و سادگی خود به خشم میاییم.
در مغز ما همان قسمتی فعال میشود که کیف دزد موتورسوار فعال کرده بود.
خبر خوش: اعتماد رفته برمیگردد
بعد از مدتی انسان میتواند دوباره اعتماد کند. دوباره در خیابان بدون ترس و اضطراب راه برود.
دوباره حرفهای کسی که دوست دارد را باور کند.
اما چطور؟
فراموشی
بعضی از ما باگذشت زمان به کمک فراموشی به دوباره اعتماد کردن روی میآوریم.
شاید در مواردی این روش خوبی باشد. مواردی که اعتماد کردن آسیب زیادی به ما نزده است.
مثل خرید دوباره از مغازهای که جنسی را کمی گرانتر به ما فروخته است.
فراموشکردن راهکار بدی است برای برگرداندن اعتماد دوباره
فراموشی مانع از این میشود که بفهمیم چرا این اتفاقات برای ما افتاده است و دوباره خود را در معرض آنها قرار دهیم.
بعد از چند بار شکسته شدن اعتمادمان در آن موارد؛ دیگر اعتماد کردن برای ما غیرممکن میشود و فراموشی هم نمیتواند کمکی بکند.
حتماً شنیدهاید که افرادی از اینکه مرتب دیگران اعتمادشان را از بین میبرند شکایت میکنند.
آیا میتوانید چرا این اتفاق میافتد؟ آیا واقعاً دیگران مقصرند یا کسی که مرتب بدون دلیل اعتماد میکند؟
فرهنگ
حتما شما هم با این شعار فرهنگ کشورمان درباره اعتماد آشنا هستید:
“من به همه اعتماد دارم مگر اینکه خلافش ثابت شود”
اما بعد از کلی اعتماد کردنها و شکسته شدنها شعارشان تبدیل میشود به:
من به کسی اعتماد نمیکنم مگر اینکه ثابت کند قابلاعتماد است.
این روند دردناک؛ باعث فشار روانی و مغزی زیادی میشود.
فرض کنید برای هر کس باید چقدر وقت و انرژی بگذارید و اطلاعات و وقایع بین خودتان را تجزیه تحلیل کنید تا بتوانید کمی به او اعتماد کنید.
آن هم اعتمادی با ترس از اینکه شاید چیزی را ندیده گرفتید.
این طرز فکر وقت و انرژی زیادی از ما میگیرد و زمانی برای رشد باقی نمیگذارد.
از طرفی دیگران از مورد بیاعتمادی واقعشدن کم آزرده میشوند و قبل از اینکه بتوانیم رابطهای بسازیم میروند.
سه تکنیک جالب و کاربردی برای اعتماد کردن
شعار من به همه اعتماد میکنم مگر خلافش ثابت شود؛ به نظر شعار درستی میرسد. مشکلات عدم اعتماد را ندارد. کار ما را راحت میکند
اما این راه درستی برای اعتماد کردن به دیگران نیست.
در واقع اعتماد کردن دارای مراحلی است که در این شعار آن مراحل نادیده گرفته میشود. برای همین این روش هم کمک زیادی به انسانها نمیکند.
آیا شما همان قدر که به مادرتان اعتماد دارید به یک فرد در فامیل دور هم اعتماد دارید؟
آیا شما همه حرفهایی که به دوست کاملاً صمیمیتان میزنید به یک نفر که در مترو کنار شما نشسته هم میزنید؟
مسلماً نه.
از اینکه اعتماد کمتری هم به افراد دور دارید احساس مشکل نمیکنید. چون روند درست اعتماد کردن این است.
افراد در اطراف ما در سطوح مختلفی از نظر قابلاعتماد بودن هستند.
این موضوع کاملاً منطقی و درست است و بیاعتنایی به آن موجب دردسرهای زیادی میشود.
تکنیک سطحبندی اعتماد
یک دستهبندی ساده در ذهن خود درست میکنیم. میتوانیم افراد را در چهار دسته یا سطح قرار دهیم.
این سطوح را A,B,C,D بنامیم تا راحتتر بهخاطر بسپاریم.
همه انسانهای اطراف ما در یکی از این سطوح قرار دارند. به افراد سطح A بالاترین میزان اعتماد را به آنها داریم و به افراد سطح D اصلاً اعتماد نداریم.
این رتبهبندی به ما کمک میکند که ما آسیب کمتری از اعتماد کردن بخوریم.
چطور؟
مسلماً اگر ما دوستی در رتبه A داشته باشیم؛ با اعتماد زیادی که به او داریم کارهای برای او انجام میدهیم یا باورپذیری که برای او داریم که برای افراد سایر رتبه انجام نمیدهیم یا کمتر انجام میدهیم.
این باعث میشود احتمال شکسته شدن اعتمادمان کاهش زیادی پیدا کند. در هر آشنایی این رتبهبندی به طور طبیعی شکل میگیرد.
وجود این دستهبندی طبیعی به ما کمک میکند تا مثلاً وقتی وارد رابطهای میشویم از اول او را در بالاترین سطح قرار ندهیم و اجازه دهیم در ادامه رابطه رتبه فرد برایمان معلوم شود.
منظور این است که بهزور دنبال دلایلی برای اعتماد کردن به او نباشیم بلکه با ادامه رابطه اجازه دهیم ذهنیت اعتماد ما به او شکل بگیرد.
تکنیک پلهای اعتماد
در ارتباط با یک فرد بخصوص چطور اعتمادمان را شکل بدهیم.
وقتی عاشق میشویم؛ هیجان زیادی داریم تا هر چه سریعتر با او صمیمی شویم. این صمیمیت را گاهی با اعتماد کامل یکی در نظر میگیریم.
وقتی رابطه شکست میخورد؛از اعتماد کامل خود؛ دچار آسیبهای فراوان میشویم.
بعد از مدتی متوجه میشویم که اگر عاشق او نبودیم او را در سطح A و حتی B اعتماد قرار نمیدادیم.
در واقع وقتی عاشق میشویم؛ با ایجاد بالاترین حد اعتماد؛ خود را صمیمی حس می کنیم. موضوع مهم در زمان رابطه برای ما؛ اعتماد به او نیست بلکه اعتماد دو طرفه مشکل ماست. یعنی در رابطه عاشقانه دلمان می خواهد او هم حتما به ما اعتماد کامل کند.
برای رسیدن به درجه اعتماد بالا؛ باید به رابطه زمان و فضا بدهیم.
در این مورد بهترین کار استفاده از تکنیک پلهای برای اعتمادسازی است.
این تکنیک را میتوانید برای هر فردی که قصد اعتماد کامل به او دارید میتوانید استفاده کنید.
در این تکنیک؛ خودتان را روی پله اول یک پلکان؛ تصور کنید که فردی که میخواهید به او اعتماد کنید در پایین پلکان ایستاده است.
عشق و هیجانات روحی باعث میشود بدون توجه به وجود پلهها خودمان را بهسوی او پرت کنیم به امید اینکه او ما را خواهد گرفت!
حتی تصورشهم؛ حس ترس از ریسک شدید را در ما بیدار میکند.
بهجای این ریسک خطرناک بهتر است هر پله به سمت او بهآهستگی طی کنیم.
قول های بزرگ ندهیم
ما نمیدانیم با چه کسی روبرو هستیم. بهتر است روی هر پله مکث کنیم وقتی دلیلی منطقی برای اعتماد کردن پیدا کردیم یک پله پایین آمده و به او نزدیکتر شویم.
روش پلهای کمک میکند که همینالان بدانید از نظر اعتماد به او در چه فاصلهای قرار دارید و کارهایی که مربوط به پلههای پایینتر است را در پله اعتمادی که هستید انجام ندهید.
مثلاً الان شما در یک رابطه ممکن است در پله قرار دارید که نمیتوانید به ادامه رابطه با او اعتماد کنید پس کاری مانند قول ازدواج به او نخواهید داد که مربوط به پایینترین پله است.
پس در روابط عاطفی پلهپله اعتماد کنید تا ترس از اعتماد کردن هم پله پله کم شود.
تکنیک طیف اعتماد
این تکنیک میتواند بهخوبی به شما کمک کند که هر بار خودتان را از نظر اعتماد سنجی؛ تست کنید و سریعتر تصمیم بگیرید.
خیلی وقتها برای ما پیشآمده که خیلی سریع باید تصمیم بگیریم که به فردی اعتماد کنیم.
فرصتی برای شناختن او را نداریم تا در دستهبندی قرارش دهیم و قرار هم نیست به او نزدیک شویم تا فاصلهمان از او را توسط روش پله بسنجیم.
در اینجا طیف اعتماد بدادمان میرسد.
طیف اعتماد
طیف اعتماد را اگر یک خط ساده در نظر بگیریم مانند هر خطی دو سر دارد.
یک سر آن بیاعتمادی کامل در حد پارانوئید و بدگمانی صددرصد به دیگران است و سر دیگر آن اعتماد کامل به هر کس و ناکس.
هر دری این دو حالت فرم ناسالم دارد و ادامه زندگی سالم را غیرممکن میکند.
انسان سالم در این طیف در میانه قرار دارد. نه کاملاً بدگمان و نه کاملاً مطمئن.
هر زمان تصمیم گرفتید اعتماد کنید مراقب باشید که در میانه طیف اعتماد باشید.
یعنی به فرد اعتماد کنید ولی نه صددرصد بلکه در حدی که اعتماد اولیه خطری برایتان نسازد.
آیا در یک رابطه عشقی باید اعتماد کامل داشت؟
افراد زیادی عاشق بودن را با اعتماد صددرصد یکی میدانند. آیا به نظر شما هم اینطور است؟
آیا وقتی از نظر فیزیولوژیکی و احساسی خود را درگیر و گرفتار عشق میبینم پایین آوردن دیوار اعتماد کار عاقلانهای است؟
جواب این سوال کار مشکلی است. زیرا عشق بدن انسان را سرشار از هورمونهای میکند که انسان را نترس میکند. بهطوری که بهراحتی اعتماد میکند و عاشق میشود.
اگر در چنین رابطهای به سر میبرید؛ به جایگاه اعتمادتان به فرد با دقت نکاه کنید.
اگر در طیف اعتماد متوجه شدید بیدلیل؛ نزدیک به اعتماد کامل هستید سعی کنید حتماً دوباره به میانه برگردید.
اعتماد کردن زیاد حتی بعد از مدتزمان طولانی رابطه باعث میشود کمکم نشانههای احتمالی بروز مشکلات رابطه را نبینیم.
اتفاقات ریزودرشتی که در حال افتادن هستند و اگر اعتماد کمی داشتیم بهسرعت متوجه آنها می شدیم و کاری برای خود و رابطه انجام می دادیم.
بهترین میزان اعتماد در شروع هر رابطه عشقی مرحله میانه است.
نتیجه
ما برای ساختن رابطه عاطفی به اعتماد کردن نیاز داریم. حتی اگر در هر بار اعتماد کردن؛ به خواستههای خود نرسیم.
مراحل اعتماد کردن سالم را در این مقاله یاد گرفتید.
سه تکنیک بسیار کاربردی که معرفی شد میتواند ترس از اعتماد دوباره شما را بسیار کاهش دهد.
یادتان باشد زندگی با درست اعتماد کردن؛ بسیار زیباتر و شادابتر میشود
دیدگاهتان را بنویسید