کودک درون دقیقاً چیست؟ چطور با کودک درون خود ارتباط برقرار کنیم؟

کودک درون دقیقاً چیست؟ چطور با کودک درون خود ارتباط برقرار کنیم؟

کودک درون دقیقاً چیست؟ چقدر درباره کودک درون می دانید؟
آیا تله های زندگی خود را می شناسید؟
آیا می خواهید تله های شخصیتی خود را درمان کنید؟ اولین قدم برای طرحواره درمانی و درمان تله ها چیست؟
چرا باید کودک درون خود را بشناسیم؟
آیا تا به حال حس بدی داشته اید که دلیلش را ندانید؟ و بگویید: حالم بد است ولی نمیفهمم چرا؟!
ما در این مطلب، ابتدا به بحث شناسایی تله ها و سپس نامگذاری آنها می پردازیم.
در ادامه نیز مفهوم کودک را بررسی میکنیم. و در آخر هم می گوییم که چطور باید با آن رفتار کنیم.
آنچه در این مقاله می خوانیم

۱- شناسایی و نامگذاری تله ها

هیچ چیز به اندازه ی ناشناخته ها آدم را نمی ترساند. هیچ چیز هم به اندازه اینکه بدانی خودت روی زندگیت کنترل داری، برای انسان لذت بخش نیست.
زمانی که ما دچار اضطراب یا استرس می شویم، مسلماً داریم لحظات خیلی سختی را تجربه می کنیم.
اما چیزی که از آن خیلی سخت‌تر است، این است که نمیدانیم ریشه این حس استرس، اضطراب، ترس و تنهایی و طرد شدگی چیست.
این باعث می شود که ما وحشت کنیم.

از طرف دیگر باعث می‌شود که ناامید شویم، چون زمانی که ندانیم این حس از کجا نشئت می گیرد، چطور می توانیم درمانش کنیم؟
بنابراین، اولین قدم برای خلاص شدن از شرّ تله، شناسایی و نامگذاری آن است. با این کار هر زمانی که تله فعال شود ما می دانیم که این احساس ها از کجا سرچشمه می گیرند. این خودش، حس خیلی خوبی به ما می دهد. چون احساس میکنیم اندکی بیش از قبل روی زندگی خود کنترل داریم.

هرچند هنوز آن احساسات وجود دارند و هنوز تغییری نکرده است. ولی بعد از خواندن این مطلب و یادگیری اینکه چطور تله ها را شناسایی کنید و پس از اینکه تله های خود را نامگذاری کردید، حس بهتری خواهید داشت.
زیرا احساس می کنید که دیگر تله ها برای شما ناشناخته نیستند و با آنها آشنایی دارید. در نتیجه امیدوارید بتوانید آن را درمان کنید و این احساس خیلی خوبی به شما القا خواهد کرد و لذت بخش خواهد بود.

شناسایی تله ها؛ اولین قدم برای درمان تله ها

هر چه شناخت ما نسبت به تله ها بیشتر باشد، احساس تسلط بیشتری نسبت به آن‌ها خواهیم داشت. بنابراین امید بیشتری به بهبود اوضاع خود پیدا می کنیم. در نتیجه اولین قدم برای درمان تله، نامگذاری آن است.

جالب است بدانید که ما قصد نداریم، نام های عجیب و غریبی که در علم روانشناسی وجود دارد، برای تله ها استفاده کنیم.
بلکه شما با شناخت تله ها می توانید، هر اسمی که دوست دارید روی آنها بگذارید. آنچه اهمیت دارد این است که تله ها برای شما ناشناخته باشند.
زیرا ناشناخته ها برای انسان ترسناک و وحشت آور است.

باید نامی برای تله های خود انتخاب کنید تا وقتی تله فعال شد، نشانه های تله را مشاهده کردید یا احساسات ناشی از آن تله  دوباره سراغتان آمدند،
با صدای بلند بگویید: تله ی …. فعال شد!
و این نشان دهنده این است که شما بر زندگی خود تسلط دارید و دست کم می دانید که این احساس از کجا سرچشمه میگیرد.

۲- شناسایی و نامگذاری نقّاد درون 

در درون هر یک از ما موجودی هست که خیلی حرف می زند. نام این موجود نقاد درون است. نقاد درونی همانی است که شما را سرزنش می کند. همان موجودی که می‌گوید تو نمیتوانی! همانی که میگوید چرا این کار را کردی؟
حالا برای این موجود یا همان نقاد درون هم یک اسم به دلخواه خود انتخاب کنید.

چرا نیاز است که برای نقاد درون خود یک اسم انتخاب کنید؟

برای اینکه وقتی این موجود شروع به حرف زدن با شما کرد و دوباره شما را سرزنش کرد و برای شما باید ها نباید هایی تعیین کرد، بتوانید او را بشناسید و رفتار مناسبی با آن داشته باشید. در ادامه خواهیم گفت چه رفتاری مناسب است.

یک نکته مهم این است که بدانید بزرگترین آزادی، شرمسار نبودن از خودتان است و بدترین زندان، اسارتی است که از خودمان شرمسار باشیم.
ما هر کاری که کرده باشیم نباید از خودمان شرمنده باشیم. زیرا دلیل این شرمندگی، همان نقاد درونی ما است. پس هر چقدر که ما بهتر و بیشتر این موجود سرزنشگر را بشناسیم، کمتر از خودمان شرمنده خواهیم بود.

کسی که از خود شرمسار است، احساس بی ارزشی می کند و شخصیت خود را پایین می بیند. طبیعتاً ما انسانها برای چیزی که بی ارزش است، وقت صرف نمی کنیم و بر روی آن سرمایه گذاری نمی کنیم. ما انسان ها جایی سرمایه گذاری می کنیم که برای ما ارزشمند تلقی می شود. پس اگر از خود شرمسار باشیم، روی خودمان سرمایه گذاری نخواهیم کرد و هیچ وقتی را برای تغییر خود صرف نمیکنیم.

۳- ارتباط با کودک درون

ما ۲ نوع مشکلات در زندگی داریم:

  • مشکلات سطحی

این مشکلات، نداشتن یک مهارت است. مثلاً من نمی توانم خوب صحبت کنم. یا نمی توانم خوب با دیگران ارتباط برقرار کنم.
برای رفع این نوع مشکلات، می توانم مطالعه کنم یا در دوره هایی شرکت کنم و یا تمریناتی را انجام دهم تا مهارت مورد نیازم را کسب کنم یا افزایش دهم.

  • مشکلات عمیق

این نوع از مشکلات، هرچقدر هم که من مهارت کسب کنم، هر چقدر هم که تمرین کنم، ممکن است مدتی بعد از آن وضعیتم بهتر شود اما دوباره بعد از گذشت مدت کوتاهی مشکلم نمایان می شود و وضعیت قبلی من تکرار می شود.

تله رهاشدگی هم دقیقاً یکی از همین مشکلات عمیق است؛ تا زمانی که ما به ریشه آن در عمق وجودمان نرسیم و با کودک درون خود ارتباط نگیریم، تغییری اتفاق نمی افتد. باید کودک درونمان را بشناسیم، او را در آغوش بگیریم و برای بهتر شدن حال او اقدام کنیم.

در این بخش، به توضیح خلاصه ای ساده و واضح از «نظریه ی تحلیل رفتار متقابل» اریک برن می پردازیم؛ تا هم مفهوم کودک درون را بهتر درک کنید. هم بتوانید کودک درون خود را بشناسید و بدانید که چطور باید با آن رفتار کنید.

اریک برن در این نظریه بیان می کند که: تغییرات افراد از حالتی به حالت دیگر، کاملاً از طریق تغییر طرز رفتار ظاهری آنها قابل مشاهده و فهم است. یعنی:
مثلاً یک نفر با رئیسش در محل کار، یک مدل صحبت می کند. با دوستش یک مدل دیگر حرف می زند و با فرزندش به محو متفاوتی صحبت می کند.
این ۳ حالت مختلف، در رفتار ظاهری او نمایان می شود. هر یک از ما در طول زندگی خود، هرروز با افراد مختلفی سروکار داریم و در برخورد با آنها حالت های مختلفی از خود را نشان می دهیم.

به طور کلی ما ۳ حالت داریم: والد ، بالغ ، کودک. این سه حالت، دقیقاً از دوران کودکی و معمولاً پیش از ۷ سالگی، از طریق رفتار اطرافیان ما شکل می گیرند، به خصوص پدرومادر که بیشترین ارتباط را با ما دارند.

والد:

والد، انبوهی از اتفاقات و پیام های کوتاهی است که از طریق پدر و مادر و نزدیکان، در ذهن کودک شکل می گیرد و به صورت یک حکم ۱۰۰% مطمئن ثبت می شود. این ها در اصل به همان باورهای عمیق ما تبدیل می شوند.

تعدادی از حکم های والد:
دختر خوب با پسرها بازی نمی کند!
پسر خوب پایش را جلوی پدرش دراز نمی کند!
بچه ای که دستش را دراز کند و شیرینی بردارد، بی ادب است!

و این حکم ها تعمیم پیدا می کنند و به بزرگسالی می رسند؛ یعنی مثلاً همان فردی که در کودکی دراز کردن پایش جلوی پدرش را بد می دانست، الان در بزرگسالی نمی تواند عادی جلوی رئیسش بایستد. حکم همان است ولی شکل ظاهری آن تغییر کرده است.

کودک:

تمام وقت هایی که در کودکی بازی می کردید و لذت می بردید. زمانهایی که به کشف کردن علاقه داشتید. وقتی با بچه های دیگر به جاهای مختلفی می رفتید. وقتی که می ترسیدید و وحشت می کردید. تمام اولین شور و شوق ها، قوه ی خلاقانه ی کودک، کنجکاوی ها و تمام احساس هایی که فرد در کودکی به دست آورده، جمع می شوند و کودک شخص را می سازند.

بالغ:

نقش بالغ چیست؟ جمع آوری همه اطلاعات به صورت منطقی. یکی از مهم ترین کارهایی که بالغ انجام می دهد، این است که درست بودن حکم های والد را بررسی کند.
بالغ می گوید: آیا هنوز هم این حکم والد درست است که نباید پایم را جلوی پدرم دراز کنم؟ یا با توجه اطلاعاتی که من امروز دارم، این حکم دیگر درست نیست؟

هرچقدر بالغ شخص بزرگتر باشد، کنترلش روی والد و کودکش بیشتر است و تصمیم گیری های بهتری می کند؛ کسی که والدش بزرگ است، می داند چه زمانی باید حالت کودک باشد و چه زمانی والد و چه زمانی بالغ!

ولی فرض کنید یک نفر بالغش کوچک است. این شخص، مثلاً در یک جلسه مهم و رسمی، حالت کودک یک دفعه وسط بحث شروع می کند به غیررسمی صحبت کردن. یا وسط یک جمع دوستانه، شروع می کند به رسمی صحبت کردن و حکم های والد را بیان می کند.

کلیک کنید: می خواهم روش های آرام کردن کودک درون را بیاموزم!

۴- کودک درون، والد و نقاد درون چه ارتباطی دارند؟

زمان هایی که ناراحت هستید، یا افسرده می شوید، وقتی یک دفعه عصبی و مضطرب می شوید، یا زمانی که درمانده می شوید، دقیقاً حس هایی را تجربه می کند که در کودکی تجربه کرده بودید و در بخشی به نام کودک درون ذخیره شده است. بنابران وقتی از کودکی درون حرف می زنیم، منظور ما منبعی است که تمام احساسات کودکی شما در آن ذخیره شده و اکنون شما آن اطلاعات را دارید.

تله رهاشدگی

مثلاً در تله رهاشدگی، کودک شما لحظات سختی را تجربه کرده و احساس کرده که رها شده است. بدون در نظر گرفتن باورهای عمیقی که در بخش والد شکل گرفته، الان کودک درون شما رنجیده، افسرده است یا فکر می کند که دیگران می خواهند او را رها کنند.

در این زمان، والد شما شروع می کند به سرزنش کردن؛ درست مثل زمانی که پدر و مادرتان در کودکی به سرزنش شما می پرداختند و می گفتند: بچه ی خوب، این کار را نمی کند و ….. !
در واقع این والد سرزنش گر، همان نقاد درون است که پیش تر گفتیم و قرار شد برای آن یک اسم انتخاب کنید. همان حکم ها و باید و نباید هایی که وقتی در کودکی اشتباه می کردی، شما را به خاطرش سرزنش می کردند.[

آیا تا به حال احساس بدی داشته اید که ندانید دلیلش چیست؟
بعضی اوقات بدون اینکه اتفاقی بیفتد، مضطرب هستیم یا نگرانیم!
تا حالا شده که بگویید: علتش را نمی دانم ولی حالم بد است!؟

این ها نتیجه ی صحبت هایی است که بین کودک درون و والد (نقاد درون) دارد در بخش ناخودآگاه اتفاق می افتد. ولی نتیجه در بخش خودآگاه شما نمایان می شود و همان حال بدی است که دلیلش را نمی دانید.
سخن پایانی: امیدواریم با خواندن این مطلب به اهمیت شناسایی تله ها و آشنایی با کودک درون و نقاد درون خود پی برده باشید و تا الان، اسمی برای تله ها و نقاد درون خود انتخاب کرده باشید. برای درمان تله های خود، تمرین کنید که هر زمان تله ای فعال شد، بلند بگویید مثلاً تله ی الف فعال شد! سپس با آرامشی که از شناخت آن به دست می آورید، با امید بیشتری به رفع تله های زندگی خود بپردازید.

محتویات دپارتمان در یک نگاه

ترتیب پیشنهادی فرافکر برای مطالعه مطالب دپارتمان

دیدگاهتان را بنویسید