پایان رابطه عاطفی و ترسهای بعد از آن
- مهر ۶, ۱۴۰۰
- زمان مطالعه: ۵ دقیقه
پایان رابطه عاطفی تا مدت زیادی برای ما باورپذیر نیست.
تمام شدنش را انکار می کنیم. علت این انکار؛ ترس هایی زیادی است که به جانمان می افتند.
آیا می دانید چه احساسات ترسناکی را بعد از پایان رابطه دارید؟
آیا کاری برای درمان آنهاانجام می دهید؟
اگر این احساسات مدت طولانی در شما باقی بماند؛ میتواند باعث افسردگی شدید و عدم تعادل روانی بشود.
این مقاله به شما توضیح میدهد که بعد از پایان رابطه عاطفی؛ چه اتفاقاتی در ذهن شما در حال رخدادن است و برای هرکدام چه باید بکنید.
آنچه در این مقاله خواهید خواند:
پایان رابطه عاطفی ام را مدتهای طولانی انکار کردم.
حالا دیگر باور کردهام که رابطه
عاطفیام با او به پایان رسیده است.
فکر میکردم اگر دست از انکار بردارم حالم خوب میشود اما حالا که باور کرده ام تنها شدنم را:
حال عجیبی دارم.
چند ساعتی خوبم بعد ناگهان احساس غم یا خشم شدید میکنم
وسط حرف و خنده؛ ناگهان زیر گریه میزنم یا از عصبانیت داد میکشم.
علاقههایم را ازدستدادهام
به همه بیاعتماد شدهام.
خانوادهام و دوستانم نگرانم شدهاند.
از خودم می ترسم؛ گاهی خودم را نمیشناسم
نکند دیوانه شدهام؟
میترسم دیگر نتوانم تعادل روانی پیدا کنم.
اصلاً من الان کی هستم؟
بحرانی به نام پایان رابطه عاطفی
بعد از پایان یک رابطه عمیق عاطفی؛ تمامی این حالتها و احساسات طبیعی است. ترسها و سوالات استرس آور زیادی در ما بوجود آمده است. تا وقتی به آنها جواب مناسبی ندهیم؛ نمی توانیم بر بحران بعد از رابطه پایان دهیم.
در ادامه هشت ترسی که بعد از پایان رابطه عاطفی به سراغتان می آید؛ آورده شده است.
جواب و راهکارهای مناسبی برای درمان هر کدام هم در ادامه خواهید خواند.
این راهکارها برای درمان ترسهای بعد از رابطه؛ معجزه می کنند. با کم شدن ترسها؛ عزت نفستان کم کم افزایش پیدا می کند.
هشت ترس که بعد از پایان رابطه عاطفی، عزت نفس را تخریب می کند
- ترس از پیدا نکردن رابطه دیگر
- ترس از حالات روحی متغیر
- ترس از نشان دادن واکنش افراطی
- ترس از شک به خود
- ترس از بی هویتی
- ترس از بی فایده بودن خوبی ها
- ترس از تغییر باورها
- ترس از بی اعتماد شدن به همه
دو دسته ترس
تعدادی از این ترسها؛ بخاطر تغییرات باورهای ماست. باورهایی که به آنها تکیه می کردیم و تصمیمات مهم زندگیمان را بر مبنای آنها می گرفتیم. حالا با تغییر آنها ترس زیادی در روان ما ایجاد شده است.
ترسهای بعدی بخاطر تصورات ما از اتفاقات آینده است. شکست رابطه را با خود به آینده می بریم و فکر می کنیم همیشه این اتفاقات خواهد افتاد.
چهار ترس که بخاطر تغییر باورها ایجاد می شود:
میترسم از اینکه باورهای خوبم تغییر کردهاند
ممکن است بعد از شکست رابطه عشقیتان؛ باورتان به عدالت و وجود آن تغییر کند.
جهان را جایی پر از بیعدالتی بینید. زیرا در رابطه قبلی به شما ظلم شده بود و پایان آن هم بیعدالتی بود.
ممکن است خوب بودن و رفتارهای مهربان به نظرتان بیارزش شود. زیرا در رابطه مهمی که داشتید اثری نداشت.
شاید فکر کنید دیگر انسان توانمندی نیستید چون نتوانستید رابطهتان را حفظ کنید.
اهمیت باورها
باورهای ما ستونهای زندگی ما هستند. آنها از ارزشهای ما محافظت میکنند.
اگر ناگهان درستی یکی از آنها از نظر ما رد شود مدتها طول میکشد تا باوری دیگر بهجای آن بنشیند.
احساس بودن در خانهای با ستونهای سست دارید. رابطه تمام شده ولی افکار و رنجهای باقیمانده؛ باورهای شما را تحت تأثیر خود قرار داده است.
همین یکی از دلایل مهم احساس گنگی و گیجی است که بعد از تمام شدن رابطه به افراد میدهد.
بازنگری باورها
دوباره به تحکیم باورهایتان بپردازید.
شاید واقعاً باوری غیرمنطقی دارید که حالا واقعیات زندگی؛ نادرستی آن را نشان میدهد بنابراین وقت آن است بهجای آن یک باور درست بنشانید.
این کار بااراده خودتان باید باشد. اجازه ندهید احساسات هیجانی و تندتان باورهایتان را درهم بکوبد.
با ذهن منطقیتان به این باورها بیندیشید و اگر باوری با منطقتان بیشتر هماهنگ است آن را برگزینید.
مثلاً شاید شما بعد از تمام شدن رابطه دچار این احساس شده باشید که خوبی کردن بد است و نباید دیگر به کسی خوبی کنید؛ چون خوب رهایتان با بدی پاسخ داده شده است.
این عقیده میتواند خیلی زیربنایی باشد. شما دوست دارید خوبی کنید چون در درونتان از خوبی کردن لذت میبرید.
شاید بهتر باشد بهجای کنارگذاشتن خوبی که شما را تنها و سرد میکند به این فکر کنید خوبی را بجا و برای دل خود انجام دهید و توقع برگشتی نداشته باشید تا دچار رنج نشوید.
این باور جدید نشاندهنده رشد شماست در حالیکه اگر دست از خوبی کردن بردارید نشاندهنده خشم و هیجان نپذیرفتهتان است.
میترسم از اینکه نمیدانم الان کی هستم
نمی دونم کی ام؟ در واقع سوال من کی هستم؛ به معنای این است که الان نقش من چیست؟
نقش قبلی ما
در رابطه عاطفی قبلی ما یک نقش را پذیرفته بودیم.
به نظر شما این افراد چه نقشهایی را ازدستدادهاند در زندگیشان:
مرد یا زنی که طلاقگرفته است و حالا تنها زندگی میکند
بله این افراد نقش همسری را ازدستدادهاند.
این نقش اصلی آنها بود. یک ازدواج کلی نقشهای فرعی هم ایجاد میکند. این نقشها در ارتباط با افراد نزدیک رابطه به وجود میاید.
کسانی مانند: مادر همسر، خانواده همسر؛ دوستان نزدیک خانواده، حتی همسایههای خانه قبلی.
وقتی در رابطه بودید؛ خودتان را همسر مردی میدانستید و عروس مادراو بودیدا و مادر فرزندانی که این خانواده را به رسمیت میشناختند و دوست خواهر شوهر و همسایه خوب خانه قبلی و خیلی نقشهای دیگر. همه اینها و بیشتر از اینها تعریف شما از خودتان در رابطه قبلی بود.
اهمیت نقش ها
حتی در ارتباطات کوتاه مدت هم شما نقشهایی پیدا می کنید: مثلا دوست دوستان او کی شوید.
نقشها باعث میشوند که زندگی ما پر از کارهای متنوع و انواع مسئولیتهایی باشد که از این نقشها حمایت میکنند.
نقشها در حدی مهم هستند که ما هویت خودمان را با آنها یکی میدانیم.
آیا شما هم شده خودتان را اینگونه معرفی کرده باشید؟
خواهر خانم …
همسر آقای …
مادر …
بعد از پایان رابطه عاطفی؛ همه این نقشها؛ کموبیش از بین میرود.
فضای خالی به وجود آمده؛ حس ترسناک بیهویتی را در کنار تنهایی و رنج جدایی ایجاد میکند.
نقش های جدید
نترسید و بپذیرید که الان دیگر آن نقشها را ندارید. نقشهای فعلیتان را پیدا کنید و کارها و مسئولیتهای این نقشها را بنویسید و سعی کنید هر روز کاری از این لیست انجام دهید. این تغییر نقشها به شما هویت جدیدی خواهد داد
بهزودی شما از هویت جدیدتان لذت زیادی خواهید برد
میترسم دیگر ویژگیهای خوبم فایدهای نداشته باشند
ما در زندگی قبلیمان یکسری ویژگیهای مهم داشتم که به آنها افتخار میکردم و من را از اطرافیانم متمایز میکرد. حالا که در رابطه نیستم استفاده از آن ویژگی های برایم دردناک شده است.
این هم مشکل رایجی است.
مثلاً زنی که جدا شده است؛ وقتی آشپزی میکند ممکن است بهخاطر آورد که قبل از طلاق همسرش و خانواده اوچقدراز دستپختش تعریف میکردند بعد میل به آشپزی را از دست میدهد.
یا مردی که قبل از طلاق او را شوخطبع میدانستند بعد از طلاق نمیتواند بهراحتی شوخی کند زیرا این کار او را به یاد نقش همسری و پدری میاندازد که در آن او را بهخاطر شوخطبعی تحسین میکردند.
خودتان را تحسین کنید
حیف است که با تمام شدن رابطه؛ خصوصیات دوستداشتنیتان را کنار بگذارید.
خودتان را بهخاطر داشتن آنها تحسین کنید و گاهی برای دوستان و عزیزانتان از این ویژگیها استفاده کنید.
کمکم دوباره انسانی شاداب و پر از ویژگیهای دوستداشتنی خواهید شد.
میترسم اینقدر به خودم شک پیدا کرده ام
او را از اول درست نمیشناختم؟ او واقعا کی بود؟ آیا از اول مرا دوست نداشت؟
چرا من متوجه نشدم؟ آیا انتخاب من از روی آگاهی نبود؟
از کی شروع کرد به من خیانت کردن؟ چطور من متوجه نشدم؟ او که به نظر هیچ تغییری نکرده بود. نکند از اول او مرا دوست نداشت.
اگر بهخاطر خیانت دیدن جدا شده باشید علاوه بر اتفاقات ترسناک بالا؛ با بحران دیگری هم روبرو میشوید. سوالات بالا؛ مدام در سرتان میچرخد
این سوالات بخش مهمی از مغز شما را میگیرد. آنقدر که به خودتان و شناختتان شک میکنید.
اعتماد کردن را تمرین کنید
یادتان باشد که اعتماد کردن برای شروع و ادامه یک رابطه لازم است.
از طرفی شما هم مثل هر کس دیگری ممکن است در شناخت درست افراد اشتباه کرده باشید و این کاملا طبیعی است.
بخصوص وقتی که با افرادی وارد رابطه میشوید که مشکلات شخصیتی دارند و شناخت آنها کار مشکلی است.
در گذر زمان هم انسانها تغییر میکنند و دیگر آدم سابق نیستند؛ بنابراین بهتر است به انتخاب و شناخت خودتان شک نداشته باشید.
چهار ترس که بخاطر فکر به آینده ایجاد میشود:
میترسم این پایان همه رابطهها باشد
خود پایان رابطه عشقی ترس زیادی را در شما ایجاد کرده است.اتفاق ترسناکی که سوالات بیجواب زیادی برایتان ایجاد کرده است.
این سوالات دید شما را محدود کرده و در دایره احساسات منفی که ایجاد میکنند؛ کلافه و سردرگم شدهاید.
جواب سوالهایتان را بیابید
این سوالات را پیدا کنید و جوابی منطقی به آنها بدهید. اگر جوابی پیدا نکردید یک جواب بامزه فعلا برایش پیدا کنید!
مثال:
نکند دیگر نتوانم عاشق شوم؟
جواب:اگر یکبار عاشق شدهاید پس توانایی عاشق شدن را دارید برای دفعات بعد هم میتوانید عاشق شوید.
نکند کسی مثل او را پیدا نکنم؟
اگر هم پیدا کنید بهتراست؛ دوباره اشتباه قبلی را نکنید و عاشق او نشوید! مطمئن باشید باتجربهای که پیدا کردید فردی بهتر از او را پیدا خواهید کرد.و کلی سوال دیگر که باعث ترستان از پایان رابطه میشود.
این سوالات کاملا طبیعی است و جوابهای منطقی و بامزه به آن باعث میشود آرامش زیادی پیدا کنید.
میترسم از اینکه یکلحظه خوبم و لحظه بعد به هم میریزم
چند ساعتی شادم و میخندم و از زندگی لذت میبرم ناگهان حالم بد میشود وغم یا خشم شدیدی حس میکنم و ساعتها درگیر آن میمانم.
نکند دیوانه شدهام؟
نه شما دیوانه نشدهاید.
بعد از پایان رابطه داشتن خلق ناپایدار کاملا و کاملا طبیعی است. دانستن اینکه این حال متغیر طبیعی است به درمان کمک میکند.
بعد از پایان یک رابطه عاشقانه؛ احساسات متناقض کاملا و صددرصد طبیعی است.
حتی ترس از اینکه این حالات باقی بماند هم طبیعی است.
از تاکید این موضوع معذرت! اما لازم است به همین شدت حتی بیشتر شما هم در زمان تغییر خلق این را به خودتان بگویید که
شما کاملا حق دارید ساعتی حالتان خوب باشد و ساعتی دیگر به هم بریزید. این واکنش طبیعی روان شماست.
کودکی را تصور کنید که مادرش را در شلوغی بازار کرده است؛ حال او را میفهمید؟مادرش برای او؛ نقطه امن زندگی بوده است و الان او را نمی بیند. لحظهای جذب مغازهها و اتفاقات اطرافش میشود ولی ناگهان یادش میافتد که مادرش نیست و دوباره بهشدت مضطرب و وحشتزده میشود.
این حال همه افرادی است که از عشقشان جدا میشوند و کاملا طبیعی است.
پس ترس از دیوانگی را کنار بگذارید. شما دیوانه نشدهاید فقط حالتان خوب نیست چون نقطه امن زندگیتان ناپدید شده است.
تغییر خلق و خو
بعد از تمام شدن مرحله انکار؛ تازه میفهمیم که چه اتفاقی افتاده است.
زندگیمان را خالی شده از همه معناها میبینیم.
ظاهرا به همه کارهایمان میرسیم؛ با خانواده دیدار میکنیم با دوستانمان وقت میگذرانیم؛ فیلم میبینیم و کلی کارهای دیگر که روزمان را پر میکند اما هیچچیز مثل قبل نیست. انگار هستیم ولی نیستیم!
در میان اینهمه کار ناگهان ارتباطمان با بیرون قطع میشود و ذهنمان میرود به سراغ پاسخ این سوال که چرا لذت نمیبریم؟ و سعی میکند غم سنگین درونی را پردازش کند و این مرحله است که ناگهان حال ما بد میشود.
میکند.
برای پردازش حال خود؛ زمان و فضا بسازیم
فضا و زمان برای پردازشها را ایجاد کنیم
وظیفه ما این است که به این تغییرات خلقی احترام بگذاریم و از آن نترسیم.
مانند غذایی که سر دلمان مانده؛ افکار غمناک و دردناک پایان رابطه عشقی هم سر دل مغزمان مانده است.باید زمان و فضا بدهیم تا بتواند هضم کند.
با تکنیک فضاسازی شما میتوانید بهراحتی به بروز احساسات دردناکتان کمک کنید و بهاینترتیب به ذهنتان در پردازش سریعتر آن کمک فراوان کنید.
در محیطی امن و ساعاتی که راحتترید به همه چیزی که آزارتان میدهد فکر کنید و ازتهدل بابت آنها گریه کنید و غمتان را به رسمیت بشناسید.
در زمانهایی که حالمان بد میشود و میل به گریه داریم دیوانه نشدهایم بلکه ذهن ما مشغول پردازش افکار و احساساتی شده است تا دلیل جدایی را درک کند.
میترسم از: واکنشهای افراطی که به پایان رابطه نشان میدهم
هنوز یک ماه از رابطهام نگذشته بود که جدا شدیم اما الان سهساله دارم رنج میکشم و در موردش حرف میزنم.
جوری از نبودنش گریه میکنم که انگار سالها با هم زندگی کرده بودیم!
این رفتار افراطی و رفتارهای مشابه دیگر؛ باعث میشود دیگران منو دیوانه بدونند.
جمع شدن همه دردها
اول یادتان باشد؛ شما دیوانه نیستید.
در زمانی که شما دچار محرومیت عشقی میشوید؛ تنها درد از دست او نیست که آزارتان میدهد.
غم ازدستدادن او با غم همه از دستدادنهای زندگیتان جمع میشود و این غم و هیجان دردناک سنگین مربوط به همه زمانهایی است که تنها گذاشته شدید.
اگر تا این زمان آن غمها را پردازش نکردهاید؛ الان دارید همه شان را احساس می کنید.
این حال خیلی بد یا واکنشهای افراطی؛ بهخاطر از دست یک نفر نیست بلکه بهخاطر ازدستدادن همه کسانی است که عاشقشان بودید و به نیاز داشتید ولی از دستشان دادید و تنها ماندید.
کمک بگیرید
این رنج عمیق را بهتنهایی نمیتوانید درمان کنید.
حتماً از یک دوره بهبود روابط عاطفی استفاده کنید و یا از یک مشاوره متخصص در زمینه روابط عاطفی کمک بگیرید.
با پردازش دوباره احساسهای بد دوران گذشته میتوانید رفتارهای افراطیتان را کم و کمتر کنید.
شما لایق یک زندگی شاد و پر از آرامش هستید. رنجهای عمیقتان را سالها با خودتان حمل نکنید و به آنها پایان دهید.
میترسم از اینکه نمیتوانم بعد از پایان رابطه به کسی اعتماد کنم
اعتماد کردن؛ پیشنیاز مهمی برای داشتن زندگی اجتماعی سالم است.
بعد از اتمام رابطه بخصوص روابطی که با خیانت یک طرف اتفاق افتاده برای طرف مقابل اعتماد کردن کار سختی میشود.
این بیاعتمادی از بیاعتمادی به جنس مخالف شروع میشود و بعد به همه انسانها سرایت میکند
اگر فکری برای آن نکنیم ممکن است کمکم دچار سوءظن و بدمانی پیشرونده شویم. آسیبی که طور جدی؛ مانع ایجاد یک رابطه سالم میشود
کم کم اعتماد کنیم
راه چاره این نیست که بهزور خود را وادار به اعتماد کنیم؛ بلکه ابتدا باید بپذیریم این بیاعتمادی کاملاً طبیعی است.
بعد افراد اطرافمان را از نظر اعتماد کردن دستهبندی کنیم و کمکم اعتماد کنیم.
با افراد غریبه هم همیشه اعتمادی متوسط داشته باشیم. آن هم در مواردی که میدانیم ضرری به ما نمیزند.
راه اعتماد به افراد را پلهپله طی کنیم تا دچار آسیب نشویم.
نتیجه
بعد از پایان رابطه عاطفی اتفاقاتی در احوال ما میافتد که ما را میترساند تا حدی که گاهی احساس خطر می کنیم.
در این مقاله به این اتفاقات پرداختیم و راههای مقابله با آنها را یاد دادیم.
نکته مهم که همیشه باید بهخاطر بسپاریم این است که همه واکنشهای روان بعد از پایان رابطه طبیعی و سالم است.
ادامهدار بودن این واکنشها، شدت انها، غیرقابلکنترل بودن و تکرارپذیریشان در روابط دیگر است که باید نگرانشان باشید.
پس به خودتان حق ناراحت شدن و واکنش دادن بدهید و برای بهتر کردن حالتان حتماً کارهای لازم را انجام دهید.
زیرا شما لایق یک زندگی شاد و پر از آرامش هستید.
سوال و نظرات خودتون رو از طریق باکس دیدگاه در پایین با ما به اشتراک بذارید👇
عالی بود
سپاس